«جان» هم چیزی است مثل پول، مثل گاز، مثل برقبرسد به دست عالیجناب ژاله آموزگار که ایران زمین مدیون و مرهون اوست. - جان هم چیزی است مثل پول، مثل گاز، مثل برق، مصرفش که بیشتر از تولید باشد، امکان دریافت و جایگزینی اش که منتفی شود، کم کم تمام می شود. ما گاهی اوقات بی آنکه حواسمان باشد جانمان را بی محابا خرج می کنیم؛ برای خانواده برای فرزند برای رفیق برای غریبه. بعد ناگهان به خودمان می آییم و می بینیم خزانه همایونی چنان خالی شده که دیگر حتی نمی شود روز را با آن شب کرد. گاه هم درست در پایان خط به ضمانت جانانی مختصر جانی را وام می گیریم تا بتوانیم ادامه دهیم. اصلا قوام زندگی به همین وامِ جان است ورنه که هیچ: از رفیقی که بی دعوت بلند می شود می آید به زور و حضورش را در روز های ملال به ما تحمیل می کند و البته قیمه بادمجانی هم بار می گذارد در خانه خودمان. از هموطنی که حتی ما را نمی شناسد و بی خود و بی جهت در مترو به لبخندی میهمانمان می کند، از فروشنده بامرامی که وقتی می بیند کارت بانکی همراهمان نیست می گوید: مهم نیست عصر بزن به حسابم . شاید باور نکنید ولی ما حتی گاهی از سر بی چارگی جان را سواپ می کنیم. مثل همان دسته گلی که در تهران برای مادر رفیقی می فرستیم که در بوستون است که شفیق است و همین چند روز پیش از دوست بیمارمان در آن سوی دنیا پرستاری کرده؛ دوستی که احتمالا حسرت دیدارش به دلمان برچسب ها: بی خود و بی جهت - ژاله آموزگار - ایران زمین - جانی - رفیق - عالیجناب - خانواده |
آخرین اخبار سرویس: |