یلدایی به بلندای شبهای بی سرپناهیهوا در واپسین روزهای پاییزیی، پیش از فرا رسیدن طولانی ترین شب سال، همچنان سرد و سوزناک است، در میان جمعیت گام برمی دارم، صدای نوای موسیقی و حافظ خوانی از چله بازار به گوش می رسد، - ایسنا/خراسان رضوی هوا در واپسین روزهای پاییزیی، پیش از فرا رسیدن طولانی ترین شب سال، همچنان سرد و سوزناک است، در میان جمعیت گام برمی دارم، صدای نوای موسیقی و حافظ خوانی از چله بازار به گوش می رسد، برادری دستش را دور گردن خواهر کم سن و سالش انداخته و در دکور یلدایی ایستاده اند تا پدر از آنها عکس یادگاری بگیرد، مادر نیز به آنها نگاه می کند و لبخند بر لب دارد. زوجی دست در دست یکدیگر در حال خرید بودند، پسرانی جوان می گفتند و می خندیدند؛ شور زندگی به بهانه رسیدن و خرید شب یلدا در کالبد شهر جاری بود. من بارانی که بر تن داشتم را با دو دستم به خود نزدیک کرده و از شدت سرما در خود فرو رفته بودم؛ غرق در نظاره لبخندها و جریان زیستن آدمی شده بودم که یاد آن شب سرد در گرمخانه و گشت شبانه ام در محله اسماعیل آباد افتادم. پس از گذشتن از هیاهوی اجتماع که در تدارک شب یلدا بودند، به خانه رسیدم و قلم به نگاشتن آن روایتی دیگر از زیستن آدمی کردم. در آن شب، در گرمخانه زندگی را طور دیگری دیدم، هیاهویی در کار نبود، انزوا بود و ناامیدی و معضل خانمانسوزی به نام اعتیاد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |