بی قراری های مادرانه برای 30 سال چشم انتظاریهمه قوایش را جمع کرد و درد زانوانش را به فراموشی سپرد و ذهنش را برای حرکت آماده کرد، او فقط یک هدف داشت. رسیدن به بالین پیکری که شاید فرزندش باشد. - خبرگزاری مهر ، گروه استان ها- بهنام بهتری نژاد: دلش آرام و قرار نداشت، می خواست هر طور شده خودش را به پیکر شهدا برساند. همه قوایش را جمع کرد و درد زانوانش را به فراموشی سپرد و ذهنش را برای حرکت آماده کرد، او فقط یک هدف داشت. رسیدن به بالین پیکری که شاید فرزندش باشد. مادر شهید می دانست امروز تشییع شهدای گنام است، بس بود سال ها چشم انتظاری برای برگشتن استخوان های جگرگوشه اش تا آنها را به یاد دوران جوانی به آغوش بکشد و تصدقت گردم هایش را روانه پیکر بی جانی کند که حالا فقط چند تکه استخوان از آن جوان رعنا و خوش قد و قامت باقی مانده است. روز موعود فرا رسید و پیرزن خودش را به میعادگاه رساند، در ذهنش فقط چهره فرزندش را تداعی می کرد و چشم های ترش فقط چهره زیبای جوان رعنایش را می دید که نام مادر را صدا می زند. آری فرزند شهیدش در میان جمع بود اما کمی بالاتر و از آسمان تقلاهای مادر را نظاره می کرد و به صورتش لبخند می پاشید. چشم های کم سوی مادر را می بوسید و برای آرام گرفتن دل بی قرارش زیر لب دعا می کرد. برچسب ها: پیکر - استخوان - فراموشی - مادر شهید - قرار - شهدا - جوان |
آخرین اخبار سرویس: |