صف طلا در بازار خیابان جهادهمراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می کنیم. دست پاچه بود. - همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را حاج خانم صدا می کنیم. دست پاچه بود. خبرگزاری مهر ؛ گروه مجله_ زهرا افسر: ماجرا از این قرار بود که چند روز پیش یکی از همسایه ها که از قضا خانواده شهید هم هستند با عجله از خانه بیرون آمد و همراش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را حاج خانم صدا می کنیم. دست پاچه بود و من در تعجب رفتار او. پرسیدم: حاج خانم کجا با این عجله؟ گفت یک عمر طلا خریدم برای چنین روزی. من که از همه جا بی خبر بودم گفتم: چه روزی؟ حاج خانم چادرش را کشید و مثل همیشه رویش را گرفت و همان طور که پله ها را پایین می رفت گفت: ننه جان آقا حکم جهاد دادند، ما را که جبهه نمی برند، خانم های حزب الهی همه طلاهایشان را بردند دفتر رهبری من هم گفتم طلاهایم را به مردم لبنان اهدا کنم که حکم آقا روی زمین نماند. حرفش طوری بود که ایمان از سر و رویش می بارید. وقتی برگشت از او پرسیدم حاج خانم طلا خیلی گرون شده ها بچه ها خبر دارند که این کار را کردی؟ دوباره با همان لحن گفت: عروس هایم هم طلاهایشان را داده بودند تا من ببرم وقتی رسیدم باورم نمی شد که این صف طولانی برای اهدای پول و طلا به غزه است و مردم آنقدر گوش به فرمان رهبرشان هستند. برچسب ها: خانم - دفتر رهبری - جهاد - خبرگزاری - قرار بود - حزب الهی - خانواده |
آخرین اخبار سرویس: |