یادداشت خواندنی حامد عسکری؛ وعده ی نصر خدا بود، به آن وعده رسید...به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هزار جاشو در سرم دمام می زنند، هزار مرد بلوچ چوچاپ می کنند، هزار عاشیق ترکمن رقص خنجر. من لالم، - یادداشت خواندنی حامد عسکری؛ وعده ی نصر خدا بود، به آن وعده رسید. لعنت به دقتم به آن عینک درآوردن و آن تک بشکن معروف. آن گوشه ی داخلی چشم، را فشردن و کیفور شدن، می بینید آقا سید؟ لاطائلات می ریسم عین چی. ما ایرانی ها وقت رفتن بعضی ها می گوییم: خداییامرز راحت شد. به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هزار جاشو در سرم دمام می زنند، هزار مرد بلوچ چوچاپ می کنند، هزار عاشیق ترکمن رقص خنجر. من لالم، سر انگشت هایم صفر کلوین است. آنقدر یخ که عرضه ندارد پلاسمای زیر گلس گوشی را گرم کند بشود: س بشود: ی بشود: د . کمرم شکسته مثل همین دال. سنگینم شبیه روضه های گودال. گنگ خواب دیده ام، لالم و هزار بار لعنت می فرستم به ذهن جزیی نگرم: به آن لباده ی معمولا سرمه ای . و پهنای سینه ای که انگار هزار به آن دست های کپل، به آن انگشترها و آن تلفظ دلبرانه ی ر که نمی شود نوشتش و فقط مهدی همت می تواند خوب تقلیدش کند و ضعف کند دلمان . لعنت به دقتم به آن عینک درآوردن و آن تک بشکن معروف. آن گوشه ی داخلی چشم، را فشردن و کیفور شدن، می بینید آقا سید؟ لاطائلات می ریسم عین چی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |