روایت یک شاهد عینی از اعدام پزشک احمدییک روز روزنامه فروش ها داد می زدند: فوق العاده!. به دار زدن پزشک احمدی!. فردا در میدان توپخانه!. اذان صبح خود را به آنجا رساندم. غوغای غریبی برپا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره و طناب مخصوص در ظلع غربی میدان به چشم می خورد. از کثرت جمعیت پیشروی به آن سو امکان نداشت. در بالای مجسمه رضا شاه جایی جستم و از همانجا به تماشا ایستادم. ابتدا برای برقراری سکوت چند بار سوت کشیدند. سپس آمبولانس شهربانی آمد و شخص وحشت زده ای را پیاده کرد. می گفتند این کسی است که در دوره رضا شاه به زندانیان سیاسی آمپول هوا می زده و آنها را می کشته است. نماینده دادستان به نام نامی اعلیحضرت همایونی حکمش را قرائت کرد و قاضی عسکر گفت استغفار و توبه کند و از مامورین تقاضا نمود که اجازه دهند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پس از نماززیر چوبه دار که ایستاده بود، فریاد زد: ای مردم من قاتل نیستم!. یگانه گناهم اینه که دستور مافوقمو اجرا کرده ام!. و حالا، چون از همه ضعیف ترم، همه چیز به گردن من افتاده!. قاتل اصلی سرتیپ مختاری و خود رضاشاهه!. پاسبان ها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند. غلامحسین بقیعی/مورخ مشهدی برچسب ها: نماینده دادستان - زندانیان سیاسی - رضا شاه - میدان - احمدی - قاضی عسکر - آمبولانس |
آخرین اخبار سرویس: |