تحلیل یک جامعه شناس از سریال در انتهای شبسریال «درانتهای شب» اثر خانم آیدا پناهنده را در یک پرسش می توان خلاصه کرد: چه بر سر آدمیان خواهد آمد هنگامی که سقف سنت فروریخته و خداوند از قلمرو رابطه های انسانی کوچ کرده باشد؟ در انتهای شب یک پاسخ ساده می دهد: - به چهره هم چنگ می زنند. به عهدهای خود خیانت می کنند، دروغ می گویند، گویی وضع طبیعی هابز ظهور کرده باشد. اما مردم از خود و تنهایی عمیقی که گریبان شان را گرفته چاره ای جز پناه آوردن به دیگری ندارند. به آثاری عادت داریم که عشق را به عنوان آخرین میانجی ارتباطات انسانی به تصویر می کشند. همه در این خیال اند که توسن عشق از راه برسد و ناسازواری های واقعیت جهان را سازوار کند. عشق هم در انتهای شب، یک کلیشه بی معناست. خانم پناهنده بیننده را به آنسوی تصورات رمانتیکی عشق می برد. پرسش جدی تر می شود: چه بر سر آدمیان خواهد آمد وقتی همه میانجی ها اعم از سنت و خداوند و حتی عشق از میان برخاسته باشند؟ در انتهای شب، چراغ های رابطه خاموش اند. درست مثل شهر که یکباره در تیرگی فرورفته باشد. آنگاه زندگی مثل طی کردن یک راه تاریک جنگلی است که هر آن ممکن است خطری در کمین تو نشسته باشد. همگان در معرض یک انتخاب مهم اند: هر کس به تنهایی این مسیر مخاطره آمیز را طی کند یا با یک دیگری همراه شود؟ دیگری در انتهای شب، نه دشمن است نه دوست. برچسب ها: میان - پناهنده - خداوند - آیدا پناهنده - سریال - جامعه شناس - ارتباطات |
آخرین اخبار سرویس: |