مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 4 خرداد 1403 ساعت 16:202024-05-24ورزشي

آدینه با داستان/ دوچرخه


یک بار که دور از چشم های همیشه هوشیار مادرم با دوچرخه رفته بودم توی کوچه ی بن بست و برای خودم تمرین می کردم که بتوانم بدون گرفتن فرمان دوچرخه پا بزنم و تعادلم را حفظ کنم.

-  داستان کوتاه مریم رحمنی     یک.

دو.

سه.

حرکت.

تند و تند رکاب می زدم که از پسرهای بزرگ تر جا نمانم.

آن ها هم قد و هیکل شان از من درشت تر بود و هم دوچرخه شان.

     من مثل بقیه ی دخترهای کوچه از خودم دوچرخه ای نداشتم و وقت هایی که یاسر دوچرخه اش را نمی خواست سریع آن را ازش کِش می رفتم و می دویدم توی کوچه و با زحمت خودم را آن لالوها بین پسرهای بزرگ تر از خودم که هرروز مسابقه ی دوچرخه سواری می دادند جا می دادم.

 یاسر برادر کوچک ترم است و آن روزها همیشه عاقل تر از من فکر و رفتار می کرد.

البته حالا هم که بهش فکر می کنم می بینم از حق نگذریم هنوز هم عاقل تر از من است.

من در آستانه ی چهل سالگی هنوز رفتارهایی دارم که اگر کسی به خودش جرأت بدهد و درباره شان باهام حرف بزند حتما خواهد گفت زیادی بچه گانه و خام زندگی می کنم.

  مثلا هنوز خانه ای از خودم ندارم، هیچ وسیله ی نقلیه ای نیز، تو بگو حتی یک دوچرخه که همه ی عشق من از کودکی ام بود.

یک زندگی روبراه و مشخص که هیچ.

کار ثابت و درست که بتوانم رویش حساب کنم هم اصلا حرفش را نزنید! فقط تا دل تان بخواهد رویاهای جور و واجور توی سَرم برای خود


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ دوچرخه

آدینه با داستان/ دوچرخه