حاج حسین همدانی مرا «سقا» کرداز پشت پنجره برایمان دست تکان می داد که یعنی منزل ما همین جاست. در را برایمان باز کردند و خانمش با چادر قهوه ای گل گلی در آستانه در قرار گرفت. - ما را به داخل منزل راهنمایی کرد. از پله ها که بالا رفتیم، طبقه اول مردی خوشرو با موهای یکدست سفید در انتظارمان ایستاده بود. این مرد همان کسی است که به سقای فتح خرمشهر معروف است. بعد از سلام و احوالپرسی روی مبل روبروی او جای گرفتیم. لبخند همچنان بر روی لبانش بود و به گرمی با ما احوالپرسی می کرد. خانمش اما محجوب و خجالتی در گوشه ای از پذیرایی دقیقاً دم آشپزخانه نشسته بود و ما را تماشا می کرد. حاج علی آقا صیادزاده، سقای داستان ما، در همان ابتدا به عکس برادران شهیدش اشاره کرد و ما را متوجهشان کرد که در قابی دقیقاً روی پنجره گلخانه زیبایشان رخ نمایی می کرد. می گفت: شش برادر بودیم که سه نفرشان به رحمت خدا رفتند، دو نفرشان مجروح جنگ بودند. حاج آقا محمد که مجروح جنگ بود و حسن آقا هم به شدت شیمیایی شده بود، البته من هم کنارش بودم و جفتمان شیمیایی شدیم اما چون ایشان مسئولیت داشت، ماسکش را درآورد و به راننده در اختیارش داد. خدا را شکر آن دوستمان که ماسک زده بود، حال خوبی دارد. او که متولد 1329 است، ادامه می دهد: دو دختر و دو پسر دارم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |