نوجوانی که 7 اسیر گرفت!بال مامانم می گردم، گمش کردم. » عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13ساله برود شناسایی؛ رهایش می کردند. یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. - بال مامانم می گردم، گمش کردم. عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13ساله برود شناسایی؛ رهایش می کردند. یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. وقتی برمی گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ چیز نمی گفت، فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند، البته ماجرای او فقط به شناسایی محدود نمی شد بلکه در یکی از کمین ها توانست با اسلحه خود، 7عراقی را اسیر کند. به گزارش ایسنا، آنچه می خوانید روایت روزنامه شهروند از شهدای نوجوانی است که در جنگ تحمیلی رشادت های کم نظیری از خود نشان دادند: روایت زندگی نوجوانانی که به جبهه رفتند، شاید در ابتدای امر دردناک به نظر برسد، اما پر از حماسه است. به ویژه وقتی شور و اشتیاق آنان از سوی والدین و اطرافیان شان را برای دفاع از اعتقادات و باورها و خاک سرزمین مان می شنوید. در کنار این ویژگی برجسته گاهی نیز در همان سنین کم، خصوصیات معنوی شان به چشم می آید؛ ویژگی هایی که شاید ما و شما همین حالا هم از داشتن شان محروم باشیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |