روزهای آخر زندگی امام و همسرشان چگونه گذشت؟شصت سال با خمینی روح الله در بالا و پایین های بسیار زندگی همراه بود و خم به ابرو نمی آورد، در ناز و نعمت بزرگ شده بود اما به زندگی سر و ساده حاج آقا روح الله دل سپرده بود و همراهی شد که جا پای قدم های همسرش می گذاشت و پیش می رفت. - می فرماید: من از آن زنان قدیم هستم که نسبت به مردان حجب و حیای زیادی دارند. چون تعدادی از آقایان پای پله کنار حیاط درمانگاه روی یک قالی که انداخته بودند جمع می شدند و این محل متصل به گذرگاه من می شد و ممکن بود چادرم به لباس آقایان برخورد کند یا آنها زحمت برخاستن و راه عبور به من دادن را می بایست تحمل می کردند نمی خواستم مزاحم شوم. لذا قرار شد حاج عیسی قبلا با دکتر عارفی ـ سر تیم پزشکی امام ـ وقتی را برای ملاقات من قرار دهد که نه سر راه و نه داخل اتاق درمان کسی باشد. به این صورت من صبح ها در یک زمان خلوت به بیمارستان می رفتم و احوال آقا را می پرسیدم ایشان هم احوال مرا می پرسید و از کمردردم سوال می کرد و سفارش می کرد که راه نروم و از پله بالا و پایین نشوم و به استراحت بپردازم و مواظب سلامتی خودم باشم. اصولا امام همیشه به فکر سلامتی من بود. البته در این ایام بعد از سفارش مدام به من می گفت: من می روم برای من دعا کن تا بروم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |