دوتاری که پیر خرابات به پسرش «قربان سلیمانی» سپردخبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - یادداشت ـ خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) محمدحسینی باغسنگانی (روزنامه نگار و نویسنده) مقامی در یوسف و زلیخا شیخ مقدس و کربلایی رمضان عصر روز اول جمادی الاول روی پشت بام نشسته اند و با هم گفتگو می کنند. شیخ مقدس به تازگی از مشهد بازگشته و دلش برای طبیب روستا تنگ شده است. دلش بد جور گرفته. آفتاب در پشت هره درختان و امامزاده و تپه بازی می کند، گویا نمی داند می خواهد غروب کند یا بماند و ببیند این دو پیرمرد چه کار می کنند. شیخ مقدس، به کربلایی رمضان می گوید: دوتاری بزنید، شاید این دل باز شد . کربلایی رمضان می گوید: دل شما علماء با دوتار باز نمی شود با نماز مگر بازش کنید . شیخ مقدس می گوید: در مشهد درویشی دیدم؛ تنبوری در بغل داشت و نغمه ای می نواخت. از همان روز تا الان در هوس آن نغمه ام، تا این نغمه را دوباره نشنوم دلم آرام نمی گیرد. یادم هست که شبیه یکی از مقام هایی بود که از خود شما قبلا شنیده ام . کربلایی رمضان با صدای بلند قربان را صدا می زند. قربان های. قربان بدو پسرجان دوتارم را بیاور شیخ مقدس هوس دوتار کرده است . قربان نیز از میان خانه داد می زند: ای به دو دیده پدر جان . قربان با سرعت از راه پله کاه گلی بالا می آید و دوتار خوش منگوله و دلربای پدرش را به دست های پدر می رساند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |