امروز با وحشی بافقی: ترسم در این دل های شب از سینه آهی سرزندترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزندبرقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سریآن نیمه های شب که او با مدعی ساغر زند کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ماگر یک دعا تازد برون بر یک جهان لشکر زند آتشفشانست این هوا ، پیرامن ما نگذریخصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند می بی صفا، نی بی نوا ، وقتست اگر در بزم ماساقی می دیگر دهد مطرب رهی دیگر زند ما را درین زندان غم من بعد نتوان داشتیبندی مگر بر پا نهد، قفلی مگر بر در زند وحشی ز بس آزردگی زهر از زبانم می چکد برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |