با صدای گام هایش دیوارهای سلطه فرو ریختآن نور مطلق آمد، گام های استوارش را روی زمین گذاشت، وسط خانه خودی، روی خاک وطن! و چه لحظه باشکوهی است وقتی با گام های مطمئن یک ناجی سلطه ها فرو می ریزد. - خبرگزاری فارس کرمان - آمنه شهریارپناه: خدانکند که در خانه خودت غریبه باشی، از چند کوچه آنطرف تر بیایند در بهترین جای خانه ات اتراق کنند و پای شان را دراز کنند و امر و نهی کنند. بشوند ارباب و تو نوکرشان باشی! خدمت برایشان وظیفه ات باشد، تا اعتراضی به آنها کردی بزنند توی دهانت و بگویند بنشین سر جایت، جایی حوالی پشت در! جایگاه سگ شان از جایگاه تو با ارزش تر باشد، خیره به چشم هایت نگاه کنند و بریزند و بپاشند و برای خودشان حق توحش بگیرند. حساب پس اندازت را بردارند و برای خودشان و سگ شان خرج کنند و بقیه اش را هم برای خانواده شان بفرستند، تو بمانی و همان تکه نان ته سفره که یادشان رفته آن را بردارند. هر روز تکه هایی از خانه ات را با خودشان ببرند و وسایلت را زیر چکمه هایشان حیف کنند، دور تا دورت را سیاهی ببینی و سیاهی! هرجایی از چهاردیواری ات که بروی زنجیر نامریی را دور خودت احساس کنی و دست و پا زدن در قعر چاه را ببینی! در این میان زمزمه هایی را بشنوی و سرت را بالا بگیری، چشم هایت به نور برخورد کند و دستی را به طرف خودت ببینی که دراز شده و می خواهد کمکت کند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |