مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 6 بهمن 1402 ساعت 11:552024-01-26حوادث

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب


آدم های کافه نادری آرام تر از آدم های آن بیرون اند.

صبورترند انگار و لبخندهای شان ساختگی نیست.

هیچ یک از آدم های این شهر را نمی شناسم و تقریبا کسی نبوده که بیشتر از چند دقیقه با من هم کلام شده باشد.

-  داستان کوتاه  مریم رحمَنی       سال هاست همین را می بینم.

در باز می شود و کسی می آید تو! گاهی تنها، گاهی با کَسانش.

      زن و مرد جوانی با دختر بچه ای چهار-پنج ساله آمدند.

زن دست دخترک را گرفته بود و با قربان صدقه او را از دو پله ی ابتدای ورودی بالا آورد و هربار آفرین بلند و کش داری نصیب دخترک می کرد و دخترک بی آن که پاسخی به مادر بدهد مات و مبهوت، یکی یکی لباس های آویخته به رگال ها، سقف مغازه و رنگ های جور و واجور در و دیوارها را نگاه می کرد.

چشم های درشت و روشنش بین ترکیب رنگ ها و بافت های مختلف دو دو می زد و نگاه چند مشتری دیگر را به خود می کشاند.

   مرد پشت سرشان آرام آرام راه می رفت و چشم ها و سرش درست جاهایی را نشانه می رفت که چند لحظه ی قبل جای نگاهِ زن روی آن ها نشسته بود.

   دیگر چیزی نمی توانستم ببینم.

از اینجایی که من ایستاده ام فقط  همین چیزهای محدود دیده می شوند:    بخشی از ردیف رگال های وسط که پولیورها و شومیزهای زنانه روی شان چیده شده اند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب