انتخاب های سخت اسارتکف سنگر پر بود از گلوله های تفنگ و موشک «آر پی جی 7»، ابتدا خرج یکی از گلوله های آر پی جی آتش گرفت، در این لحظه بود که با خودم فکر کردم اگر این آتش به انتهای آر پی جی برسد منفجر شود چکار کنم؟ ولی خواست خدا چیز دیگری بود و گلوله منفجر نشد. - کف سنگر پر بود از گلوله های تفنگ و موشک آر پی جی 7 ، ابتدا خرج یکی از گلوله های آر پی جی آتش گرفت، در این لحظه بود که با خودم فکر کردم اگر این آتش به انتهای آر پی جی برسد منفجر شود چکار کنم؟ ولی خواست خدا چیز دیگری بود و گلوله منفجر نشد. به گزارش ایسنا، آزاده حسینعلی قادری از رزمندگان و آزادگان دوران جنگ تحمیلی با اشاره به لحظات نفسگیر اسارتش روایت می کند: زمستان 1365 بود و من عضو گردان شهادت از لشگر محمد رسول الله(ص) بودم. مرحله سوم عملیات کربلای 5 بود که پاتک دشمن برای تصرف در منطقه عمومی شلمچه آغاز شد. نبرد تن به تن ما از انتهای خاکریز شروع و گلوله باران منطقه که از روز قبل با شدت زیاد آغاز شده بود ادامه داشت. در حالی که روز از نیمه گذشته بود و نیروی کمی در منطقه مانده بودند نبرد شدیدتر شد. من مشغول تیراندازی بودم که ناگهان همزمان با صدای انفجار درد شدیدی در تمام بدنم احساس کردم و تا مدتی چیزی متوجه نشدم و بیهوش داخل کانال افتادم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |