موهایت را همراه غم هایت ببافبا زمزمه «ساچین اوجون هؤرمزلر، گولو سولو (قونچا) درمزلر» موهای دختر کوچکش را می بافد. می خندد و دوباره زمزمه می کند «ساچین اوجون هؤرمزلر، - ایسنا/اردبیل با زمزمه ساچین اوجون هؤرمزلر، گولو سولو (قونچا) درمزلر موهای دختر کوچکش را می بافد. می خندد و دوباره زمزمه می کند ساچین اوجون هؤرمزلر، گولو سولو (قونچا) درمزلر . او با بافتن موهای دختر کوچولویش به زندگی رنگ نشاط، امید و عشق می بخشد و سناریوهای زندگی و دخترش را تصور می کند. زندگی روزهای خوش و ناخوشش را به او نشان داده است، رنگ گیسووانش سپیدتر از برف و گران تر از هر تجربه ای شده است. در بالکن نشسته است و زیر آفتاب زمستانی به برف های اطراف خیابان ها نگاه می کند. برف چه سفید است، سفیدتر از موهایم و سنگین تر از هر نگاهی. دخترش به آرامی نوازشش می کند. خوش به حالت مادر، چه موهای قشنگی داری، چه سلیقه ای داری و چقدر منظم و مرتب است. حیف من مثل تو باسلیقه نیستم، بی حوصله ام و نمی توانم موهایم را بلند کنم. ها . . ها . . ها. قهقهه ای تلخ سر می دهد و می خندد. مادر هم می داند خنده های او تلخ است. تلخ تر از زمستان کم برف و سردتر از آفتاب زمستانی. می گوید هر بار که موهایم بلند می شود، آن را می فروشم و به یکی از زخم های زندگی ام می زنم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |