به تماشای خورشیدخبرگزاری فارس کرمان _ آمنه شهریارپناه: اتوبوس ها از گلزار شهدای کرمان مثل پرنده در جاده رها می شوند، اتوبوس ما هم بین اولی ها حرکت می کند و دل به جاده شوق می زند. لبخند شیرینی روی لب های سرنشینان نشسته، هر کدام با سلام و صلوات سعی دارند هر طور که شده شور و اشتیاق خود را نشان دهند. هوا به سمت تاریکی می رود، از کبوترخان عبور می کنیم و به رفسنجان نرسیده صدای مهیبی همراه با از دست رفتن کنترل اتوبوس ترس را به چشمان خانم ها می ریزد. راننده اطلاع می دهد لاستیک ماشین ترکیده، صبر کنید تا آن را عوض کنیم، هر کدام مان از عوض کردن لاستیک ماشین چیز دیگری در ذهن داشتیم، بنابراین روی صندلی خود نشستیم و درگیر موضوع خودمان شدیم. یک ساعت می گذرد به دو ساعت می رسد، کم کم اعتراض ها بلند می شود، سه ساعت هم تمام شد و بالاخره مجددا راه می افتیم و با امید پیش می رویم. چند دقیقه بعد، صدای جیغ لاستیک ها می آید و بوی لنت ها بلند می شود، دود غلیظ فضا را پر می کند، بوی تندی جلوی نفس ها را می گیرد و دوباره راننده را به توقف وا می دارد. ساعت روی ساعت می آید و زمان به سرعت می گذرد، 4 ساعت از جاده و از کاروان عقب می افتیم. عقربه ها به 9 شب نزدیک می شوند و ما هنوز قبل از رفسنجان و در دل جاده تاریک ایستاده ایم! کم کم ته دلم خالی می شود و چیزی در آن می جوشد، نکند به دیدار نر برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |