لحظات نفس گیر یک بمبارانبه گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، زمستان سال 1361، قبل از آغاز عملیات والفجر مقدماتی در فاصله ده پانزده کیلومتری خط مقدم چادر زده بودیم. - در قنوت نماز مغرب، هواپیما های دشمن، سی چهل متر پشت سر ما و پایین تپه را بمباران کردند! پا به فرار گذاشتیم! جای نمازی از همه امن تر بود؛ خوابید کف محراب. به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، زمستان سال 1361، قبل از آغاز عملیات والفجر مقدماتی در فاصله ده پانزده کیلومتری خط مقدم چادر زده بودیم. روی یکی از تپه ها را با لودر صاف کرده بودند تا نماز جماعت برگزار کنیم. یک محراب به گودی چهل پنجاه سانتیمتر هم حفر کردیم تا امام جماعت توی محراب بایستد. آقای نمازی، پیرمرد هفتادساله و با سوادی بود که همه قبولش داشتند. بچه ها می گفتند او به اندازه یک روحانی اطلاعات دینی دارد. فرمانده گردان در میدان صبحگاه او را به عنوان امام جماعت معرفی کرد. چون خطر حمله هوایی دشمن وجود داشت، ظهر نماز جماعت نخواندیم. شب اول عبایی روی شانه اش انداخت و نماز مغرب را شروع کرد. بین نماز مغرب و عشا، بند بلندگوی دستی را روی دوشش انداخت و حدود یک ساعت سخنرانی کرد و احکام گفت. خیلی خسته شدیم. این پا و آن پا می کردیم تا سخنرانی اش تمام شود؛ اما او کار خودش را می کرد! بعد از نماز عشا، یکی از بچه ها به نام علی به او گفت: آقای نمازی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |