داستان باتری های خاص اسرای ایرانیمسئول رادیو در آسایشگاه که هویتش نامشخص بود مخفیانه باتری های کم رمق رادیو را با باتری های ساعت آسایشگاه عوض می کرد. وقتی عقربه های ساعت از حرکت می ایستاد، - مسئول رادیو در آسایشگاه که هویتش نامشخص بود مخفیانه باتری های کم رمق رادیو را با باتری های ساعت آسایشگاه عوض می کرد. وقتی عقربه های ساعت از حرکت می ایستاد، ارشد آسایشگاه عمداً به آن نگهبان خشن می گفت برود باتری ها را تعویض کند. به گزارش ایسنا، کتاب زبون دراز! به قلم رمضانعلی کاوسی از جمله آثار طنز در زمینه دفاع مقدس است. در این اثر روایتی از علی اصغر نامداری یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس درباره روزهای اسارتش روایت شده است که آن را مرور می کنیم: بچه ها در اردوگاه موصل 3 روی بعضی از نگهبان های بعثی که بی جهت اسرا را اذیت می کردند، اسم های عجیب و غریبی گذاشته بودند. اسم یکی از آن ها گاو بود. او موقع راه رفتن مثل گاو سرش را به جلو خم می کرد و تکان می داد. یک سبیل کلفت مثل دسته کتری هم گذاشته بود تا بچه ها از او حساب ببرند. البته اغلب نگهبان های اردوگاه زرنگ، خشن و پاچه پاره بودند؛ اما این یکی واقعاً احمق و کودن بود. مسئول رادیو در آسایشگاه که هویتش نامشخص بود مخفیانه باتری های کم رمق رادیو را با باتری های ساعت آسایشگاه عوض می کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |