دخترکان کاپشن صورتیدر صف انتظار برای ورود به حسینیه هستیم که چشمم به چشمانش می افتد؛ دختر کاپشن صورتی. نگاه به صورت مادرش می کنم که ببینم خودش می داند چقدر نمادین توی این مراسم حضور پیدا کرده یا نه؟ ولی دلم نمی آید حرفی از دخترک کرمانی به او بزنم. - دخترک شیشه ی شربت گلابش را می مکد و راضی است. به گزارش ایسنا، متن پیش رو روایتی از دیدار مردم قم با رهبر انقلاب به قلم معصومه صفایی راد است که در پایگاه اطلاع رسانی khamenei. ir منتشر شده و در ادامه می توانید بخوانید: توی سرمای دم صبح بخار چای و عطر کیک یزدی وسوسه برانگیز است. انتخاب خوبی است. به نظر می رسد همه مثل من صبح زود شال و کلاه کرده اند و فرصت نشده یک لقمه صبحانه دهانشان بگذارند. ایستگاه چای و کیک یزدی را به دو رد می کنم. مثل همه ی کسانی که ذوق دارند زودتر برسند. انگار بُعد آینده نگری ام از کار افتاده و گرسنگی را جدی نمی گیرم. من البته چندساعتی از هم شهری هایم جلوترم. قدر فاصله قم- تهران. قرارشان برای حرکت دسته جمعی با اتوبوس ها چهار صبح مصلی و نیروگاه و پردیسان بوده و از سه بیدارند. من از ساعت شش بیدارم و هفت به خیابان فلسطین رسیده ام. به حسینیه که می رسم اول از همه، چشمم زیلوهای بافت میبد یزد را می گیرد و در دم عاشق می شوم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |