چشم هایی که از پشت عینک پوریای ولی می خندندخبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: عینک می زند و زخم ها را می خواند از انتهایی ترین جای وجود، عینک می زند و ورای ارغوانی دل های دلتنگ را می خواند. می خواند و بغض می کند و باران می شود، باران هم با عینک می شناسد و دیدن را با عینک معنا می دهد؛ اصلا عینک که می بیند چیزی شبیه عشق به شوق نشسته از دلش فوران می کند و سَر می رود و پوریا می شود. پوریای ولی ، نام آشنای این دیار که راهش مدید است و پرقصه؛ قصه هایی که پای دل میان است و درد. پوریای هفتاد و چند ساله را می گویم همان که عمری دلش گره خورده به دل های خسته و نفس هایش با قرار هایش به دورترین شهر و روستا میزان می شود. آنجا که برای خواندن و جور دیگر دیدن عینک چاره ساز می شود و آقای پوریا لبخند خدا روی زمین، آنجا که نداشتن ها عین پیچکی دور تا دور قامت آرزو را گرفته و هدیه رنگ می دهد به تن دنیا. آنجا که تکه های پازل آقای پوریا کنار هم چفت می شود و درد و پیچک، بغض و زخم تصویر می سازند از جهان کوچکی به وسعت نام خیر و خیرخواهی. خیرخواهی به سیاق خوب دیدن و رنگی شدن و یک بغل حس خوب هدیه دادن؛ حکایت این بار، داستان بهرام پوریا ، خیراندیش و عینک ساز کهنه کاری است که تقویم زندگی اش حول محور عینک خوشحالی و خوشبختی می چرخد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |