آخر این تن اسبِ توسترقص یکی از معدود فعالیت های زندگی بشر است که در آن تن و روح به همنوایی و هماهنگی می رسند و هر دو در یک جهت پیش می روند و از این پیشروی لذت هم می برند. - احتمالاً مولانا نیز به این نکته نازک واقف بود که پس از دیدار شمس، هیچ گاه دستش از دامن رقص کوتاه نشد. عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - مقاله هفتم از کتاب مستطاب فیه مافیه، کوتاه و دل نشین است. مولانا در این مقاله می گوید: تو را غیر این غذای خواب و خور غذای دیگر است که: ابیتُ عند ربّی یطعِمُنی و یسقینی. در این عالم آن غذا را فراموش کرده ای و به این مشغول شده ای و شب و روز تن را می پروری. آخر این تن، اسب توست، و این عالم آخُرِ اوست، و غذای اسب غذای سوار نباشد. او را به سر خود خواب و خوری است و تنعمی است. اما به سبب آنکه حیوانی و بهیمی بر تو غالب شده است تو بر سرِ اسب در آخُرِ اسبان مانده ای و در صف شاهان و امیران عالم بقا مقام نداری. دلت آن جاست اما چون تن غالب است حکم تن گرفته ای و اسیر او مانده ای. همچنان که مجنون قصد دیار لیلی کرد، اشتر را آن طرف می راند تا هوش با او بود. چون لحظه ای مستغرق لیلی می گشت و خود را و اشتر را فراموش می کرد، اشتر را در ده بچه ای بود فرصت می یافت بازمی گشت و به ده می رسید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |