این نوجوان را بهتر بشناسید!هیچ کس نمی دانست که محمدحسین فهمیده، بزرگمرد کوچک، زودتر از همه از آنجا خواهد رفت؛ حتی پیش از آنکه دیوارهای تمیز و نقاشی شده کلاس، خط خطی یا زخمی شود. - به گزارش فارس نوجوان، زنگ مدرسه به صدا در آمد. مدتی بعد دانش آموزان پشت میزهای چوبی نشستند. اندک اندک موج هیاهو فرو نشست و سکوت و آرامش به کلاس بازگشت. لحظه های آمدن آموزگار به کلاس، با کندی سپری می شد. انتظاری شیرین، محمدحسین را در خود فرو برده بود. همه ساکت بودند. با خودش می گفت: معطل نشو پسر! وقتش رسیده . به خودش نهیب زد و از جا برخاست. -: بچه ها! لطفا توجه کنید . صدای خفه اش ، سکوت کلاس را بر هم زد. سرها به طرفش برگشت و نگاه ها مثل پروانه هایی خسته بر لب های خشکیده او نشست. -: اگر مایل هستید، همگی پول جمع کنیم و کلاس را نقاشی کنیم. هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که همهمه آرامی از هر سوی کلاس برخاست. دیگر نیازی نمی دید که بایستد و حرف بزند. نشست و منتظر ماند تا بچه ها فکر کنند و نظر بدهند. همه موافق بودند. بعضی ها پول آوردند. بعضی ها هم از دست و بازوی خودشان مایه گذاشتند و کلاس درس را در چند روز نقاشی کردند. روز جمعه، محمدحسین و چند نفر دیگر از دانش آموزان به مدرسه آمدند و وسایل کلاس درس را که در اتاق دیگری چیده بودند، به جای اول برگرداندند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |