ماجرای عاشقی عاطفی!وقتی فهمیدم یکی از همکارانم در فروشگاه لباس سرگذشتی شبیه من دارد، خیلی ارتباطم را با او نزدیک کردم؛ اما هنگامی که متوجه بیماری صرع او شدم دیگر احساس و هیجانات عاطفی بر روح و روانم غلبه کرد تا جایی که خودم را پای سفره عقد دیدم و. به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 25 ساله ای است که برای شکایت از شوهرش به کلانتری سپاد مشهد آمده بود. این زن جوان با بیان این که مادرشوهرم هنوز مرا عروس خودش نمی داند، درباره ماجرای ازدواجش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در کلاس سوم ابتدایی تحصیل می کردم که روزی چشمان مادرم را اشک آلود دیدم و در میان گریه ها و ناله هایش فهمیدم که پدرم ما را رها کرده و عاشق زن دیگری شده است. آن روز معنی این حرف ها را نمی فهمیدم فقط می دانستم که پدرم یک زن دیگر گرفته است! خلاصه پدرم از ما جدا شد اما مادرم از او طلاق نگرفت و به صورت دوشیفت در شرکت خصوصی کار می کرد تا مخارج زندگی من و خواهرم را تامین کند. با وجود این، همواره دچار مشکلات مالی بودیم و هیچ گاه رنگ رفاه و آسایش را ندیدیم. من هم دراین شرایط از خواهر کوچکترم مراقبت می کردم و امور خانه داری هم برعهده من بود. فشارهای زندگی موجب شد تا به دختری پرخاشگر و عصبی تبدیل شوم به همین خاطر هم در کلاس نهم ترک تحصیل کردم چرا که هیچ کس نمی توانست رفتارهای مرا برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |