در دنیای کتاب قاچاق چه خبر است؟پسری روبه روی شیرینی فرانسه روی نیمکت نشسته است و انگار هر چیزی که مرتبط با موسیقی باشد، می فروشد. کنارش می نشینم و می گویم: «می خواهم کتاب بفروشم. - فارس پلاس؛ دیگر رسانه ها - فرهیختگان نوشت: خیلی وقت بود که خیابان انقلاب را به بهانه همین سوژه بالا و پایین می کردم، می خواستم از جایی شروع کنم و خیلی راه نمی دادند. هر روز یک بهانه جدید که نمی شود. اینجا جای شما نیست. برو جلوی دانشگاه خودت. تو به درد این کار نمی خوری. اینجا نرخش فرق می کند و از این قبیل حرف ها. اما خب برایم مهم بود که حتما این کار را انجام بدهم. برای همین در هفته یکی دوبار سر می زدم به خیابان انقلاب و از میدان تا چهارراه ولیعصر را پیاده گز می کردم. دقیقا جای تمام دستفروشان را حفظ شده بودم که اینجا مثلا جای آن پسری است که عطر می فروشد و آنجا جای کتابفروشی است که چهار فروشنده دارد و جایش یه کم این ورتر از شیرینی فرانسه است. بالاخره بعد از سه ماه روز موعود رسید. روز قبلش در روزنامه بحث کردیم برای چگونگی انجام کار و می ترسیدند که نتوانم و دعوا شود. کمی حق داشتند و بالاخره با کمی تغییر ظاهر صبح سه شنبه در میدان انقلاب از تاکسی پیاده شدم. کوله را روی دوشم انداختم. به مرد مسنی که در حال داد زدن برای جلب مشتری بود (همان دادزن های معروف انقلاب) گفتم آقا من دانشجو هستم، می خوام هم برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |