درد دل به سبک امروزی ها در مهمانی مستجاب الدعوه هاخبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: تعارف تکه پاره کردم و اجازه خواستم کنارش مابین مزار شهدا بنشنیم، اولش با شکلات خیراتی پذیرایم شد و بعد هم با دخترم بفرما قدمت روی جفت چشمام اشاره کرد که بنشنیم. دقیقا شانه به شانه اش نشستم و فرصتی خواستم برای گپ وگفت، لحنش مادرانگی داشت و به خیالم مادر شهید آمد؛ گفتم مادرجان! شما مادر شهید هستی؟ تندی گفت نه مادرم! همسر شهیدم، شهید نصرت الله علیایی مقدم . چشم در چشمش دوختم، همان هایی که از سال 63 تا به حال تنها گریسته و خندیده و بار به دوش کشیده، حسابی پرچین و چروک بود، گفتم از همسر شهیدت حتما خاطره داری ، حرفم تمام شده نشده، گفت اوه تا دلت بخواد حرف دارم . انگاری لبریزتر از آنی بود که فکر می کردم، دکمه ضبط گوشی را لمس و روشنش کردم و جلوی صورتش گرفتم و گفتم بگو مادرجان برایم از خاطرات عزیز سفر کرده ات بگو ؛ جانم برات بگه مادرم، مقدم انقلابی بود و نظامی، با هم نوار کاست های امام را ضبط می کردیم، با جان و دلمان پی امام و حرفش بودیم بی هول و ولا و بی واهمه. مقدم می گفت، فاطمه نمی ترسی؟ از ساواک و دستگیری نمی ترسی؟ منم نترس بودم و می گفتم نه بابا، ترس برای چی، راه امام مگه ترس داره. تعریف می کرد و بام چشمش ابری می شد بعد دستی به صورت می گرفت و اشک می چید و دوباره تعریف را از سر می گرفت؛ مقدم، خیلی نتر برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |