پاهای تاول زده سرخ تر است یا روی خجالت زده؟یک خوابِ و یک دنیا امنیت کجای مسیرم یا کدام عمود دیگر نمی دانم، فقط چشم هایم دو دو می زنند و کف پاهایم گِز گِز می کند. حتی نای رسیدن به یک موکب مسقف و به قول خود عراقی ها مبیت النساء را هم ندارم. یک موکبِ کپری شکل عراقی پیدا می کنم و پهنِ زمین می شوم. چند ساعت گذشته؟ نمی دانم! اما با چند صدایِ بمِ مردانه عراقی از خواب برمی خیزم و یکهو مثل فنر می نشینم سرِ جایم! مردِ عرب که از کمبودِ جا زیر پایم نشسته بود حرفش را قطع می کند و به چشم های از حدقه بیرون زده ام خیره می شود. انگار متوجه بهت و خجالت من شده که ساعت هاست در برابرش خوابیده ام و حالا معذب شده ام که: ای وایِ خاکِ عالم بین این همه مرد خوابیدی؟ خاک بر سرت بلند شو، زشته صورتش را با مهربانی سمتم می کند و دست هایش را چندباری به نشانه ی اینکه: آرام، چیزی نیست بالا و پایین می آورد. اندکی فارسی بلد است و دست و پا شکسته می گوید: عیبی ندارد، تو هم خواهرمی لبخندی می زنم و کمی خودم را جمع و جور می کنم. چیزی به بین الطلوعین نمانده، سریع مهیای نماز می شوم. زیاد و راحت خوابیده بودم انگار بین این همه محرم و نامحرم. حالا که آبی به صورت زده بودم چشمانم بهتر اطرافم را می دید. در موکب شباب العلامه الشیخ احمد الوائلی زن و مرد داخل حیاطِ روبازی خوابیده بودند بدون ذره ای واهمه یا ترس از نگاهی یا عملی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |