یک پرده از کریم اهل بیت(ع) و دیگ نذریگوشت ها که روانه دیگ می شوند، اشک های مادر هم راه خود را پیدا می کنند؛ آرام و بی صدا کودک را در آغوش می گیرد و با چشمانی خیره به دیگ نذری، زیر لب ذکر یاحسن (ع) برمی دارد… - گروه زندگی- دقیقا یکماه پیش درچنین روزی بود که وقتی با قدم هایی لرزان وارد اتاق ویزیت شد، پزشک، او را به صندلی مقابل خود دعوت کرد تا رک و روراست چند مساله را برایش بازگو کند. قدرت تکان خوردن نداشت؛ واژه ها بی وقفه از دهان پزشک خارج می شدند و قدرت نفوذشان آنقدر بالا بود که مادر بیشتر و بیشتر خودش را می باخت. واژه های آخر را بریده بریده می شنید و حالا دیگر چشمانش سیاهی می رفت. نوار مغزی نوید خبرهای خوشی نمی داد. اوضاع خوب نیست. شاید ضایعه مغزی، شاید ضربه مغزی و شاید هم یک بیماری ژنتیکی و مادرزادی، باید ام آر آی بدهید. فعلا نمی توان نظر قطعی داد! بیشتر از صدبار تک تک حرف های پزشک را با خود مرور کرده و هربار هزاران فکر و خیال به سرش زده بود. اگر بلایی سرش بیاید چه؟ اگر قدرت راه رفتن را از دست بدهد! اگر قدرت یادگیری اش تحلیل رود! اصلا اگر نتواند حرف بزند و دیگر مرا هم نشناسد…! خدایا خودت رحم کن. با خودت معامله کرده بودم، پای دیگ نذری کریم اهل بیت؛ فرزند سالم می خواستم؛ نباید زیر قول و قرارهایمان بزنی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |