روایت های مادرانه از آنچه در مسیر نجف تا کربلا گذشت«مشایه»، همان جاده مسحورکننده آخرالزمانی، خرده روایت های زیادی در دلش دارد. در حاشیه ماجرای بلند اربعین، خرده روایت هایی در مسیر تبدیل شدن به نسخه ای بهتر از خودمان در مواجهه با زندگی است. - گروه زندگی ـ راضیه ابراهیمی: برخی متن ها یا صداها یا نداها ارزشش را دارند که بشوند موسیقی زندگیمان. مگر می شود آدم حسین (ع) را داشته باشد و امید را نه؟ مگر می شود آدم قدم در بهشتی ترین جاده روی زمین بگذارد و دلخوش نباشد؟ مشایه ، همان جاده مسحورکننده آخرالزمانی، خرده روایت های زیادی در دلش دارد در حاشیه ماجرای بلند اربعین، خرده روایت هایی در مسیر تبدیل شدن به نسخه ای بهتر از خودمان در مواجهه با زندگی. چند جرعه ای تقدیمتان: عصبانی ات را روی بقیه خالی نکن روز دوم پیاده روی بود، پسرک سه ساله ام اصرار داشت از کالسکه بیرون بیاید و خودش مقداری قدم بردارد. یک دست به کالسکه خالی و یک دست هم در دست پسرک، به اندازه ای پیاده روی را برایمان کُند کرده بود که به راحتی صحبت های پسر بچه هفت هشت ساله با پدرش را بشنوم. در حالی که نگاهش را قفل کرده بود، روی علمی که در هوا می چرخاند، به پدرش گفت: بابا! می خواستم بگم ای کاش وقتی عصبانی میشی عصبانی ات را روی بقیه خالی نکنی . برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |