سیلی سیل بر تن آذربایجانهمین چند روز پیش بود که میهمانی خرابکار دوباره سراغی از آذربایجان گرفت، سرزده آمد و هر زوری که داشت، بر تن نگین ایران زد؛ میهمانی به نام سیل که آمده بود زخم بزند. - خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: انارها داشتند می رسیدند، باغ ها از سبزی می خندید، عروس قصه داشت آخرین دفه زنی فرش خوش رنگ جاهازش را می زد! فرشی که قرار بود، در خانه اش رنگی رنگی اش پهن شود؛ یلدا و امیرعلی کیف جدید مدرسه شان را هِی از کمد درآورده و نگاهش می کردند و باز دوباره سرجایش می گذاشتند و هر بار به پهنای جان ذوق می کردند تا هر چه زودتر این روزهای شهریوری هم تمام شود و بزند آن زنگ مدرسه؛ مادری از آشپزخانه داد می زد شام حاضر است بچه ها! مادربزرگ رفته بود تا از صندوق خانه خود نخودچی برای نوه هایش بیاورد و زن و مرد تازه صاحب فرزند شده هم مدام تنفس های خس خس شده نوزادشان را چک می کردند که چند روز پیش باد سرکش شهریوری به تن نحیف اش هوهو کرده بود. همه چیز همینقدر معمولی و قشنگ بود! آرام و ساکت بود؛ زندگی داشت روال عادی خودش را تکرار می کند، عین شب و روزهای گذشته! اما یکهو بوی طوفان پیچید در ثانیه های زمان! هوا گرفته و گرفته تر شد؛ همه جا پُر شد از ابرهای تیره، جدال عجیبی بین زمین و زمان و آسمان بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |