چگونه شمر شهوت ها نشویم؟سجاده اش را با ذکر العاقبه للمتقین جمع کرد و کوله بار سفرش را بست. دانه های سبز تسبیح هنوز بین انگشت هایش می چرخید که خادم، اسب و شترش را با هم آورد: آقا! کدام را زین کنم؟ نگاهی سرسری به شتر انداخت و دستی به یال اسبش کشید: هیچ کدام! این بار اگر خدا بخواهد، با پای پیاده به حج می روم! حجی که پس از آن بار، پانزده مرتبه دیگر هم با پای پیاده رفت و بر گِرد خانه خدا طوافی کرد که مردمان حجاز را انگشت به دهان گذاشت. همه به او غبطه می خوردند. به سوز مناجاتش با خداوند و زخم هایی که طول سفر و هُرم گرمای بیابان ها به پاهای شیخ نشانده بود. بعد از هر طواف هم دستگیره درِ کعبه را بوسه باران می کرد و های هایِ اشک هایش دل هر زائری را کباب می کرد. او، ایمانی داشت که چشم ها را خیره کرده و لب ها را به تمجید، جنباده بود. او، شمر بود؛ پسر ذی الجوشن. شیخِ ابلق شمر، ابلق بود؛ صورت و بدنی پر از لک و پیس داشت و سابقه پلید تولدش همیشه آزارش می داد. مادرش بزچران بود و در یکی از روزهایی که احشام را برای چرا به دشت و صحرا برده بود دامانش آلوده شد و نطفه شمر از راهی نامشروع بسته شد. به خاطر همین، شیخ در قرائت قرآن و اقامه نماز سنگ تمام گذاشته بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |