استشمام بوی آزادی در خاک ایرانقصه از درد جانکاهی است که مجبورت کنند به بودن در قفس، چشم دوختن به سقفِ سلولِ تاریک بجای ستارگان آسمانِ خانه، اعتراض به شیوه اشک پای سجاده. قصه از یک نام است «محمد اسیر». - به گزارش خبرگزاری فارس از لارستان، اسارت چیزی شبیه به آخر دنیا است، شوق و بال پرواز داری اما پای پرواز نه! بجای شمردن ستارگان در سقف آسمانِ خانه باید چشم به سقف تاریک اسارتگاه بدوزی و خوابِ آزادی ببینی، درد تن های زخم خورده و ناخن های شکسته را فقط کسی مثل محمد اسیر می داند. اسارت، اسارت است، چه در کنج قفس چه در یک سلول، هیچکس معنای در بند بودن و در بند ماندن را همچون کبوتران و پرندگان در بند نمی داند. درد جانکاهی است که بال پرواز داشته باشی اما پای پرواز نه، قصه از یک روز داغ مردادماهی است و مردان ِ مبارز که تمنای پرواز داشتند اما محکوم به ماندن در زندان هایی بودند که نفس کشیدن آن ها را به شماره انداخته بود. اسارت در شکنجه گاه های عراق چیزی مانند آخر دنیا بود، باید درد دوری، لالایی مادرانه را فراموش می کردند و بجای ستاره های آسمان خانه سقف سیاه ارودگاه را می دیدند. سی و سه سال پیش در چنین روزی آزادگانِ ایرانی پس از سال ها اسارت از زندان های عراق با تن هایی زخمی و پُر درد اما با لبخندی شادمانه از پیروزی قدم بر خاک میهن نهادند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |