من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ پای حرف های مادر شهیدهاشمیاز وقتی علی بود تا بعد از شهادتش، حاج قاسم پاشو از این خونه نبرید. میومد دیدنم. خیلی داغون شدم سر شهادتش. قاسم یه چیز دیگه بود. همه شهدا خوبن. اما قاسم با علی میومد بم سر میزد. - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: حسین در را باز کرد و زینب به استقبالمان آمد. حاج علی چقدر با سلیقه بود در انتخاب اسم بچه هایش. کنار ستون اتاق پذیرایی خانه ی پدری اش نشسته بودم و بی توجه به سخنرانی مهمانان به پیرزن نگاه می کردم. صورت گِردش مثل قرص ماه توی شیله مشکی عربی پیچیده بود و عبا را کشیده بود روی سرش. نگاهش به زمین بود و دانه های تسبیحی بلند بین انگشت هایش می چرخید. توی دنیای خودش بود. دنیای علی. روزگاری که زنی جوان بود با ده تا بچه ی قد و نیم قد که زیاد زنده نماندند اما علی ماند. نشستم رو به رویش. دستش را بوسیدم. دستش را کشید. خندید و سرم را بوسید: دختر عزیزم. عاقبت به خیر شی. والله چی بگم؟ حاج علی یه چیز دیگه بود برام. من یه زن عرب بودم؛ جوون و بیسواد. تاریخ تولدشو بلد نیستم. ما قبلا فقط ماه های بارداریمونو می شمردیم. سه ماه مونده به چهارده سالگیم بود که ازدواج کردم. نشستیم عامری. من و پدر علی و مادر و خواهرها و خاله و شوهرخاله اش. اولین بچه ام علی بود. ما به عربی به اولین بچه میگیم فَکَّت عین یعنی چشم روشنی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |