جوانی که خالق بیرق های ایستاده شد و فرات از شوق افتاده!و باز هم بوم و رقص دست و چکاچک شمشیر و بی قراری ذوالجناح؛ با چاشنی خون دل زینب(س) و تب و تاب رقیه(س)، این آخرین تیری است که از کمان رها شده و شاید آخرین صحنه نفس گیری است که جگر می سوزاند و امیرمحمد را دست به کمر می کند، - خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: تقویم به محرم برسد یا نرسد توفیر ندارد چیزی از عشق غلیظ تر در چون اویی غلیان می کند و قلم به دست تصویری از غم را روی بوم سُر می دهد و این آخر بضاعت اوست، بضاعتی که به رسم عاشقی خرج می شود. قلم در دست می چرخاند و اوج و فرود حماسه را می آراید آن هم با توسل به چادر خاکی زینب(س) و مدد گرفتن از دستان جامانده علمدار و لب های خشکیده و ترکیده باب الحوائج. رنگ در رنگ می آمیزد و سرانگشتانش را می لغزاند و بار دیگر دشت می آفریند و اسب، بعد میان سیل غبار به هوا برخاسته عشق می کشد، حُر می کشد و زخم. بالا بالاها عمه جان می نشاند و خیمه و اهل حرم اما پایان کار، آخر ساعت عاشقی پرچم می دهد به دستان علمدار. انگار تصویرش تا بی نهایت علمدار دارد؛ علمدارِ قسم خورده دارد، ای وای علمدار! باز دست به قلم می شود و این بار فرات و مَشک را روی بوم خلق می کند اما خجل و بی تلاطم؛ فرات از همان روز از همان واقعه از تلاطم افتاد و بی شور شد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |