زیارت قبر شش گوشه با ننه ملوکهمیشه یک حسرت عمیق انگار توی چشمهایش بود. قرار شیرین وهمیشگی پدربزرگ از ایام جوانی که دست اجل آن را به هم زد. او ماند و زحمت یک عمر زندگی و روشنی چراغ خانه اش که شد امید ما در همه روزهای بچه گی و دلتنگی. - خبرگزاری فارس- مریم آقانوری؛ از وقتی یادم هست ننه ملوک با همان جثه لاغر و دست های پینه بسته همه کاره باغ و زندگی بوده. مسیر خانه تا باغ را هر روز چشم بسته می رفته و بارش به گردن هیچکس نبوده. اصلا انگار غیرتش اجازه نمی دهد که کارش را به کسی بسپرد. ننه همیشه برای همه بوده جز خودش. به همه فکر کرده جز خودش. اما از وقتی کمرش زیر بار زندگی خمیده و گاهی ضعف مجبور به نشستنش می کند، قرار و حسرت دیرین و آرزوی شیرینش را با همان لهجه لُری اش هر از گاهی گوشزد می کند؛ - روله !سکینه هَمسا موئَه مَرِمِت کربلا (عزیزم سکینه همسایه مون میگه میبرمت کربلا) جان دوباره با وعده کربلا اینها حرف های چند وقت یکبارننه ملوک بود که هیچکداممان شاید خیلی هم به آن توجه نمی کردیم. چون نه بچه های ننه با بیماری و گرفتاری هایشان می توانستند همراهی اش کنند و نه دلشان راضی می شد که ننه ملوک تنهایی برود به کشور غریب. اما همه می دانستیم ننه ملوک تشنه زیارت کربلا بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |