آقای همدرد، چشم در چشمِ گذشتخبرگزاری فارس، همدان، سولماز عنایتی: نمی دانم باید از کجا بنویسم، باید از کدام سمت قصه دلشان را سر بیاندازم و دانه به دانه، رج به رج ببافم تا بالا بیاید و قواره تن آنی که باید شود. از گردن سر بیاندازم یا از آخر آخر. اول ماجرا می شود ریموت و لمس دکمه ریموت، عجب که همه اسباب و لوازم امروزی با کلاس و نوظهور و ریموتی شده حتی مرگ و زندگی هم به لمس دکمه ریموت بسته است و به آنی که انگشت سبابه شاید هم شصت حرکت کند کار تمام است. آخر قصه هم بهانه است، بهانه همدردی؛ انگار که دردش به درد بعضی ها می خورد و بغض در گلو و اشک در چشم هایشان یک مدل بازی می کند، بازی پهلو به پهلو نشستن و از درد گفتن و کلمه نخ کردن. آغاز و ختم ماجرا هم که حول محور آونگ شدن بین زمین و آسمان می چرخد و خطا، خطایی سهوی یا عمدی؛ حالا اگر حرف های داوود ترکمان را بخوانید، دستتان می آید همدردی و رفوگری چیست و آخر ماجرا به کجا می رسد؟ به گمانم، جهان از قاب چشمان آقای ترکمان دیدنی تر است؛ بمانید و نظاره گر باشید همدرد بودن و خانه به خانه چرخیدن و پای درد نشستن و گوش شدن را. قرص و محکم نه! آقای همدرد سکان دار گپ وگفتمان می شود و از اولِ اول می گوید: سال 93 بود که جوانی با ضربه سنگ و دردناک تر از آن رهایی در چاه باعث شد پدر ما فوت کند و بعد از 29 روز با اعتراف خودش، پیدا شود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |