ادیبستان «تابناک»؛ شماره چهاردهم«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه ای از شعر، - غزلی از امیرمعزی اگر یگانه شوی،با تو دل یگانه کنمز عشق و مهر دگر دلبران، کرانه کنم وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفادو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم رمیده کرد ز من گردش زمانه تو رابدین سبب گله از گردش زمانه کنم سیاه خال تو دانه است و تیره زلف تو دام به دام بسته شوم گر طمع به دانه کنم به مجلسی که رفیقان نگاه دارندتبه چشم با تو سخن گویم و بهانه کنم چو ننگرند رفیقان نگه کنم سوی توچو بنگرند،نگه سوی آستانه کنم اگر چو مرغ برآرم ز آرزوی تو پرهمه به کوی سرای تو آشیانه کنم حکایت ادبی سلطان سنجر، در چوگان بازی بسیار مهارت داشت و روزی بزرگان و درباریان را جمع کرد و مسابقه ای برگزار کرد تا مهارت خویش را به رخ دیگران بکشد. از قضا پای اسب سلطان، در چاله ای افتاد و سلطان به همراه اسب به زمین خوردند و چون همه از اخلاق تند و خشن او در چنین مواقعی بودند، راهی جهت نزدیک شدن به سلطان نیافتند. صدر اعظم، به امیر معزی که ملک الشعرا بود متوسل شد. امیر معزی با زبان نرم شعری به سلطان که زیر بدن اسب مانده بود نزدیک شد و گفت: شاها؛ ادبی کن فلک بد خو راکو زخم رسانید رخ نیکو راگر گوی خطا رفت،به چو برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |