رج به رج می بافند، تا آجر روی آجرِ صحن حضرت زینب(س) برودخبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی؛ راه پله تنگ و باریک بود و پله هایش را انگار که اوستا بنای بیچاره دل و دماغ نداشته و دوتا یکی ساخته بس که بلند و تیز بودند. پاگرد اول را که رد کردم سر و کله بچه ها پیدا شد. توی سر و کله هم می زدند و با خنده ای مستانه از پله ها پایین می دویدند. خودم را عقب کشیدم که فاجعه منا رخ ندهد و همگی از پله ها کله پا نشویم. چقدر دل خوشی داشتند و چقدر صدایشان دلنشین بود، عین همان کودکی های خودم که صبح تا شب با بچه ها محله را روی سرمان می گذاشتیم و عشق دنیا را می کردیم. پله ها را با سختی بالا رفتم، سوز صدای زیارت عاشورا حالم را دگرگون کرد آهسته در را باز کردم و سعی کردم بدون توجه به جمعیت گوشه ای خیز بردارم و همنوا شوم با حسین گفتنشان. هوا گرم بود و عرق از سر و روی همه می ریخت اما توجهی نداشتند چارقدها را به کمر بستند و گره ها را سفت کردند بسم الله گویان گره می زدند و زیر لب ذکر می گفتند. شنیده بودم چند سالی است خانم های استان چهارمحال و بختیاری گل کاشته اند و رج به رج گره می زنند تا آجر روی آجر رود و صحن خانم حضرت زینب(س) در کربلای معلی ساخته شود. اصلا در مخیله ام نمی گنجید این خانم ها از صبح تا عصر فرش ببافند و بعد هدیه کنند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |