امروز با سعدی : از در درآمدی و من از خود به در شدمگفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوستصاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتابمهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاقساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یارچندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوماز پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشتکاول نظر به دیدن او دیده ور شدم بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمانمجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم او را خود التفات نبودش به صید منمن خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |