امروز با حافظ : فاش می گویم و از گفتهٔ خود دلشادمطایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرحِ فراق؟ که در این دامگَهِ حادثه چون افتادم من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بودآدم آورد در این دیرِ خراب آبادم سایهٔ طوبی و دلجوییِ حور و لبِ حوضبه هوایِ سرِ کویِ تو بِرَفت از یادم نیست بر لوحِ دلم جز الف قامتِ دوستچه کُنم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم کوکبِ بختِ مرا هیچ مُنَجِّم نشناختیا رب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟ تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ عشقهر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم می خورد خونِ دلم مردمک دیده، سزاستکه چرا دل به جگرگوشهٔ مردم دادم پاک کن چهرهٔ حافظ به سرِ زلف ز اشک برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |