ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم/ زیارت سید الشهدا در حرم سید الکریم«ان شالله برات کربلا» به طرفش می چرخم: «ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم» و خادم با چشمانی خیس تر و دلی تنگ تر از من جواب می دهد: - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: از خبرگزاری بیرون می زنم. دیوارها خیس و نم دار است. باران می بارد. دو نفر با پالتوهای آویزان از دست هایشان، دوان دوان زیر سایه بان خبرگزاری پناه می گیرند و سیگارهای سفیدشان را آتش می کنند. مامور حراست از پشت میزش نیم نگاهی می اندازد و آن ها با اوقات تلخی کمی آن طرف تر از شیشه های تمیز و برق انداخته ی ورودی، می ایستند. هوا مرطوب است و نفس ها تنگ. آخرین کامشان را می گیرند و از حلقه کردن دود سیگار دل می کنند. حالا فقط سایه هایی بلندند که ته خیابان محو می شوند. عطر خاک باران خورده و دود سیگار توی هم می پیچد؛ تلخ و خنک. یک پژوی نوک مدادی وسط خیابان شاهرود پارک می کند و دختربچه ی سه چهار ساله ای با ذوق از ماشین بیرون می پرد. پاهای کوچکش تا بالای قوزک، توی چاله ی پر از آب، تالاپ تولوپ می کنند. خیس می شود و ریز ریز می خندد. مادرش بی حوصله دستش را می کشد و از کنارم رد می شوند. راه هایی که کش می آیند تا سر خیابان را چشم بسته می روم؛ ذوق زده تر از آن دختربچه و بی حوصله تر از آن مادر! آدم ها روی جاده مسابقه گذاشته اند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |